سه نسل قراردادهای بیع متقابل
پیش از انقلاب اسلامی به موجب قانون نفت مصوب سال ۱۳۵۳، قراردادهای نفتی ایران از نوع خدماتی بودند؛ اگرچه طی سالها و دهههای قبل از آن، قراردادهای امتیازی و مشارکتی نیز مورد استفاده قرار گرفته بودند. طی سالهای ۱۳۵۸ به بعد، فضای عمومی کشور، که در قوانین نیز منعکس شده بودند، باعث شد سرمایهگذاری خارجی و بهویژه حضور شرکتهای نفتی بینالمللی از دستور کار خارج شود. از جمله ماده ششم قانون نفت مصوب ۱۳۶۶ مقرر میداشت: «کلیه سرمایهگذاریها بر اساس بودجه واحدهای عملیات از طریق وزارت نفت پیشنهاد و پس از تصویب مجمع عمومی در بودجه کل کشور درج میشود. سرمایهگذاری خارجی در این عملیات به هیچوجه مجاز نخواهد بود.» با تغییر تدریجی پارادایم حاکم و قوانین موضوعه کشور، با بهکارگیری قراردادهای بیع متقابل، امکان استفاده از سرمایهگذاری خارجی فراهم شد. «نخستین چارچوب قانونی مرتبط با بهرهگیری از قراردادهای بیع متقابل، در تبصره ۲۹ قانون برنامه اول توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب ۱۱ بهمن ۱۳۶۸ تعریف شده است.»۱ تبصره مذکور، امکان توسعه میدانهای پارس جنوبی و پارس شمالی را به وسیله انعقاد قرارداد با شرکتهای خارجی تا سقف ۲ /۳ میلیارد دلار فراهم میکرد. متعاقباً در قانون بودجه سال ۱۳۷۲، بندی برای استفاده از این ظرفیت قانونی در نظر گرفته شد و در قانون بودجه سال ۱۳۷۳ لفظ «بیع متقابل» به کار رفت. بدینسان پربحثترین شیوه قراردادی پس از انقلاب متولد شد.
باوجود آنکه «از زمان انعقاد اولین قرارداد بیع متقابل نفتی در سال ۱۳۷۴ تاکنون هیچ فرمت قراردادی مشخصی به تصویب شرکت ملی نفت ایران یا سایر مقامات نرسیده است»،۲ اما در صورتی کلی میتوان بیع متقابل را قراردادی از نوع خدمت (Service) دانست که در آن پیمانکار پس از انجام هزینههای سرمایهای، غیرسرمایهای، عملیاتی و بانکی، در صورت موفقیت در دستیابی به اهداف تولید، به حقالزحمه دست مییابد و بازپرداخت هزینهها از محل درصد مشخصی از تولیدات میدان (حداکثر ۷۰ درصد) انجام میشود. «نظام مالی و مالیاتی قراردادهای بیع متقابل پیچیده است و درک کلیه زوایای آن به سادگی مقدور نیست. این قراردادها بیشتر به یک قرارداد پیمانکاری با شرح کار معین و پرداخت تقریباً مقطوع میماند که پیمانکار هیچ حقی نسبت به نفت پیدا نمیکند و در منافع ناشی از افزایش تولید یا افزایش قیمت نفت نیز سهیم نمیباشد.»۳ در بیع متقابل مالکیت مخزن در دست کشور میزبان باقی میماند.
دوره قرارداد نسبتاً کوتاه است و «با در نظر گرفتن سه، چهار سال دوره توسعه میدانهای متوسط، نزدیک به ۸ تا ۱۰ سال به طول خواهد انجامید».۴ نخستین قرارداد بیع متقابل در سال ۱۳۷۴ با شرکتهای توتال و پتروناس برای توسعه میدانهای سیری A و E منعقد شد. از آن زمان تاکنون پروژههای متعددی از این شیوه بهره گرفتند که برخی از آنها همچون سروش، نوروز و پروژههای فاز ۱، فازهای ۲ و ۳، فازهای ۴ و ۵، فازهای ۶، ۷ و ۸، فازهای ۹ و ۱۰ و فاز ۱۲ هماکنون به بهرهبرداری رسیدهاند؛ دستهای دیگر از جمله آزادگان شمالی و فاز یک یادآوران در مراحل پایانی توسعه قرار دارند و تعدادی از آنها مثل پارس شمالی، فاز ۱۱ پارس جنوبی و آزادگان جنوبی بدون نتیجه رها شدهاند که در مورد آزادگان جنوبی، توسعه میدان توسط پیمانکاران داخلی در حال انجام است. به لحاظ تاریخی و طی روند تکامل بیع متقابل، از سه نسل قرارداد یاد میشود.۵
نسل نخست بیع متقابل شامل دو شیوه متفاوت برای اکتشاف و توسعه میشد که در صورت موفقیت پیمانکار در مرحله اکتشاف، یعنی کشف میدانی که تولید از آن به لحاظ اقتصادی توجیهپذیر باشد، الزامی برای حضور او در مرحله توسعه وجود نداشت. در صورت عدم موفقیت نیز هیچگونه پرداختی بابت هزینههای انجامشده صورت نمیگرفت. پذیرش ریسک اکتشاف توسط شرکت پیمانکار، به صورت عمومی در کلیه قراردادهای نفتی پذیرفته و همواره عنوان شده است. در قرارداد توسعه نیز به صورت معمول سقف هزینه ثابت بود که در نتیجه ریسک افزایش هزینههای سرمایهای به طور کامل بر عهده پیمانکار بود که از جذابیت قرارداد میکاست. کما اینکه گفته میشود پیمانکاران خارجی برخی از پروژههای بیع متقابل، قرارداد خود را با سود بسیار اندک و حتی زیان به پایان بردهاند.
نسل دوم بیع متقابل که از اوایل دهه ۸۰ شمسی معرفی شد، متقابلاً اکتشاف و توسعه میدان را به صورت یکپارچه در نظر میگرفت و در صورت موفقیت عملیات اکتشاف، قرارداد عملیات توسعه نیز باید با پیمانکار اکتشافی منعقد میشد. در این نسل تغییراتی در زمینه انتقال فناوری و ثبت شعبه توسط شرکت خارجی در ایران صورت گرفت.
نسل سوم بیع متقابل از اواخر دهه ۸۰ مطرح شد. در این قراردادها سقف هزینههای سرمایهای پس از برگزاری مناقصات مشخص میشد و از پیش مشخص نبود که مشکل پذیرش ریسک هزینههای سرمایهای را توسط پیمانکار کاهش میداد.
باوجود تحولات صورت گرفته در قرارداد بیع متقابل، انتقادات اصلی به آن کماکان پابرجا بود. مهمترین ایراد، به «تولید صیانتی» مربوط میشد که به دلیل کوتاه بودن مدت زمان حضور پیمانکار در میدان و تعیین شدن اهداف توسعه بدون کسب اطلاعات کافی از مخزن، هیچ انگیزهای برای تولید صیانتی وجود نداشت. ضمن اینکه پیمانکار کماکان با مشکل ریسک افزایش هزینه دست و پنجه نرم میکرد. عدم انتقال فناوری از دیگر انتقادات واردشده به بیع متقابل بود.